نیم نگاهی به فرایند ازدواج
توی فرهنگ ما، یکی از مسائل و یا بهتر بگم مقدمات ازدواج، داشتن یه شغل مناسبه. هم برای دختر و خانوادش این مهمه که خواستگار و همسر آیندش یه شغل مناسب داشته باشه هم برای پسر مهمه که بتونه مخارج زندگیشو با این شغلش بدست بیاره. برای همین یکی از مهمترین انگیزه های هر شخص تو زندگی و به خصوص درس خوندن، رسیدن به یه شغل مناسبه و این به خودی خود بد نیست.
آن چیزی که تو همه این مراحل یعنی مراحل گذراندن زندگی اهمیت داره و نباید از اون غفلت بشه اینه که طوری نشه فکر کردن و تلاش کردن برای رسیدن به این هدف، مارو از مسائل اصلی غافل کنه. این نباید فراموش بشه که ما ساخته شده توسط خداوندیم و اگه به این دنیا فرستاده شدیم فقط برای اینه که تو این مدت یک مرحله و آزمونی رو سپری کنیم تا اینکه جایگامون تو محل زندگی اصلی، مشخص بشه.
برای اینکه بتونیم درست آزمون بدیم و بهونه ای نداشته باشیم خدا همه چیز رو در اختیارمون گذاشته و حتی روش استفاده از این امکانات رو، مو به مو بهمون دیکته کرده و حتی راه های اشتباه رو هم بهمون نشون داده. باز برای اینکه اشتباه نکنیم مارو تهدید کرده که اگه میدونی یه چیزی درسته و باز انجام ندی تنبیه سختی در پیشه و اگه انجام دادی تشویق خوبی براتون در نظر گرفتم و همه اینا برا اینه که ما بهتر بتونیم تو این امتحان پیروز بشیم. والا من که هر چی فکر میکنم مثل اینه که بخوای امتحان بدی. استاد هم سوالا رو گفته و هم جوابارو. تازه کیک و ساندیسم سر جلسه میدن و تو فقط باید بنویسی. ولی تو بشینی و تا آخر جلسه فقط با خودکارت بازی کنی و مداد بتراشی و پاک کن تو سر بغل دستیت بزنی!!! انصافا خیلی افتضاحه که باز تو این امتحان مردود بشیم.
سرتو درد نیارم. یکی از اون ابزار که خدا بهمون داده تا بهتر امتحان بدیم شهوته که خیلی بهمون کمک میکنه. البته همین شهوت مثل چاقو میمونه که هم میشه باهاش میوه پوس کند و خورد و هم میشه یکی رو کشت. برای اینکه افسار این وسیله از دستت در نره تو اون دوره ای که بهش نیاز داری یعنی دوران بلوغ باید آب و علفش را تامین کنی. وگرنه کار دستت میده و نمیزاره به امتحانت برسی. خلاصه منظورم اینه که وقتی به بلوغ رسیدی باید هر چه زودتر ازدواج کنی و اگه تا الان شرایطش رو فراهم نکردی هر چه زودتر فراهم کنی.
تازه رسیدم به حرف اصلی و اون اینکه این شرایط چیه؟ سن بالا؟ عقل؟ پول؟ کار؟ ماشین؟ خونه؟ یا ...؟
عرف میگه هر کس برای زن گرفتن باید هم به بلوغ عقلی رسیده باشه هم کار خوب داشته باشه و هم پول کافی و اگه خیلی کرم داشته باشه، از خیر خونه و ماشین میگذره.
عقل میگه این شهوته و اگه بخوام افسارش از دستم در نره باید هر چه زودتر سیرش کنم. سنگ و چوب که نه تنها سیرش نمیکنه بلکه هم معدشو داغون میکنه و هم گشنه تر میشه(رابطه آزاد منظورمه). گرسنگی هم که نمیتونم بهش بدم چون از پا در میاد (خویشتن داری). از طرفی این مورد خیلی مهمه و تا این مرحله تو امتحان رو رد نکنم نمیزاه به مرجله بعد برسم و هی منو میکشه پایین.
پس باید راه رسیدن به آن را راحت کنیم و قید یه سری تشریفاتش را بزنیم. اگه یکم تو کتاب راهنمای زندگیمون (قرآن) دقت کنیم وقتی به این جا می رسه میگه: به بلوغ که رسیدی برو ازدواج کن. همین. نمیگه اول کار پیدا کن، خونه و ماشین بخر، یه پول قلمبه که به دستت رسید بعد برو زن بخر! نه؛ میگه وقتی به بلوغ رسیدی برو ازدواج کن و اگه از نداری و فقر میترسی، نترس، یغنهم الله من فضله، خدا از فضل خودش تو رو بی نیاز میکنه.
مسلما اولین چیزی که به ذهن میاد اینه که این حرف با معادلات و حساب و کتاب ما جور در نمیاد؛ چون بخوای نخوای زندگی خرج داره و اگه همینطوری بشینی که خدا از آسمون نون بمیفرسته از گرسنگی تلف میشی. این حرف قرآن به این معنا نیست که یهو هر چی می خوای از آسمون بریزه پایین. نه؛ خدا چون میدونه این ازدواج خیلی به صلاح بنده هاشه و میدونه اگه این جوون ازدواج نکنه ممکنه نتونه دووم بیاره و بزنه به جاده خاکی، دلهره و ترس اونو با اطمینان دادن به اون از دلش میریزه. مثل اینه که می خوای بری امتحان بدی ولی خیلی نخوندی و میترسی مردود بشی بعد استاد بهت میگه نترس اگه نتونستی من کمکت می کنم. کمک خدا به اینه که تو بعد ازدواج چون مسئولیت قبول کردی تلاشت برای زندگی چند برابر میشه. قدر پول رو بیشتر میدونی و بیهوده هدر نمیدی. آینده نگر میشی. شخصیت اجتماعیت رشد میکنه و دیگه به عنوان یه جوون ... بهت نگاه نمی کنن. همینه اینا دست به دست هم میدن تا اون مسیری که قرار بود مثلا تو در مجردی دو سال دنبال شغل مناسب بگردی بعد بری سر کار با ازدواج تو دو ماه این اتفاق بیفته. اینا همه کمک های ها خداست که بعضا ما از بس درگیر کاریم، همه اینا رو از خودمون می بینیم.
پس با این پیش فرض چه اشکالی داره که دختر و پسر وقتی به بلوغ رسیدن ازدواج کنن؟؟؟ و از این نعمت الهی استفاده کامل و درستی داشته باشند. مگه نه اینه که در حال حاضر دوستی های دختر و پسر به سن ۱۲ – ۱۳ سالگی رسیده؟ این بعنی اینکه همین ها هم نیاز به ازواج دارند.
مشکل اساسی اینه که ما واژه ازواج رو خیلی سنگین کردیم و مخلفاتش از بس زیاد شده اصلش اون زیر میرا جا مونده و دیگه دیده نمیشه. چرا وقتی پسر و دختر تو سن پایین با هم دوست میشن کسی بهشون خرده نمیگیره و چیزی نمیگه ولی اگه ازدواج کنن همه هووو میکنن؟؟
من میگم چرا. این به خاطر فرهنگ غلطیه که تو جامعه امروزی راوج پیدا کرده و البته مقداریشم در طول زمان با برنامه ریزی قبلی وارد زندگی ما شده. ازدواج در نگاه اول بهره وری جنسی و عاطفی دو جنس مخالفه؛ که تو این مرحله نیاز به هیچ خرج و مخارج و ماشین و خونه و عقل! و ... نداره. همونطور که اینو تو روابط آزاد کاملا می بینیم. مگه کسی که دنبال دوست دختر میگرده به این فکر میکنه که کار ندارم، ماشین ندارم و ... ندارم؟؟ این شخص چون تو این مرحله احساس نیاز میکنه و میدونه باید این نیازش برطرف شه به هیچ چیز دیگه ای فکر نمیکنه.
حالا چطور با این فرهنگ غلط باید مبارزه کرد؟
اول باید از خودمون شروع کنیم. اگه پدر مادریم، از ۱۰ سالگی و حتی پایین تر به جای اینکه هی پر قو به بچه هامون بمالیم یوقت اوف نشن، راه و رسم زندگی رو بهشون یاد بدیم و کم کم تجربه های زندگی رو به اونا منتقل کنیم. این تفکر خیلی اشتباه و شایعیه که فکر میکنن بچه همیشه بچّس!!! عقل نداره، نمیفهمه و ... . تا وقتی به سن ازدواج رسید آمادگی ازدواج داشته باشه و تازه اون موقع به این فکر نیوفتی که ای بابا این بچه که نمیتونه دماغشو بالا بکشه! من چطوری اینو زنش بدم؟!! اینجا اگه شرایط ازدواج رو براش فراهم نکردی و خدایی نکرده به راه خلاف رفت که مطمئن باش احتمال ۹۰ درصد میره، شما مقصری و باید جوابگو باشی!
اگه فرزندیم و هنوز ازدواج نکردیم از ازدواج نترسیم و اقدام کنیم. اگه یکم عقل داشته باشیم به خدا اعتماد می کنیم و وقتی گفته برو نترس یعنی برو نترس!! جای تردید نیست. خداست! قولش قوله! اون بهتر میدونه چی به صلاحه چی به صلاح نیست. مطمئن باش اگه به صلاحت نبود میگفت یه وقت زود ازدواج نکنیا. خطرناکه. اگه زود ازدواج کنی پدتو در میارم. نه عزیز من! به صلاحه که گفته و به صلاحه که اینقد تشویق کرده و به صلاحه که اینقد مطمئن بهت قول داده که نترس با من.