کمی بیشتر حضور داشته باش
یادش به خیر آن قدیم ندیم ها! وقتی پدر بزرگهایمان غروب از سر کار بر میگشتند ، اول همه سراغ خانم خانه را میگرفتند و با احترامی توأم با محبت خالصانه روبه رو میشدند؛ پاهایشان را دراز میکردند و بعد از نوشیدن یک استکان چای لب سوز قند پهلو با بچه ها بازی میکردند.
یا اگر چیزی در خانه نیاز به تعمیر داشت به آن رسیدگی میکردند . شاید هم در آب و جارو کردن حیاط و یا شکستن قند به مادر بزرگ کمک می کردند .از طرفی مادر بزرگ هم که بعد از نماز صبح کار روزانهاش را شروع کرده بود، بعد از راهی کردن بچههای مدرسهای ، نهار را بار میگذاشت که خوب جا بیفتد . او میدانست که تا شب فرصت دارد کارهای خانه و بچهها را انجام دهد . اگر چه کارهای خانه تمامی نداشت، اما گاه فرصت میکرد یک ساعتی را هم با بچهها بازی کرده و برایشان قصه علی بابا تعریف کند.مادر بزرگ راضی بود و اصلا احساس نمیکرد دارد هرز میرود و یا وقتش را تلف میکند، با در آمد کم یا زیاد همسرش می ساخت و میدانست که او هم قدر زحمتهای خانم خانه را میداند .
اما حالا دوره و زمانه عوض شده؛ در شرایطی که مدرک کارشناسی تقریبا ًسواد پایه و هر کس که از اینترنت و رایانه سر در نیاورد بیسواد اندر بیسواد محسوب میشود ، زنها هم درس میخوانند و در لباس یک وکیل، پلیس و .... به خوبی ایفای نقش مینمایند . خانمهای تحصیل کرده اغلب تمایل ندارند بعد از سالها تلاش و علم آموزی خود را فقط به کارهای تکراری منزل محدود کرده و بشویند و بسایند و کهنه بچه عوض کنند! (لطفاً قبل از گرفتن گارد مخالفت توجه مبارک را به واژه فقط جلب بفرمایید؛ اگر نه همه میدانیم که اول و آخر، اینها کار خانم خانه است که همچون کوزت در سنگر مقدس خانواده به جان فشانی در امری که به لحاظ شرعی و قانونی هم وظیفه اش نیست مشغول است. البته استثناهایی هم دیده شده که به دلیل نادر بودن از پرداختن به آنها صرف نظر می شود.)
علاوه بر تمایل به بهره برداری از تلاش و تحصیلات، بالا رفتن هزینه های زندگی برای تأمین رفاه نسبی، اکثر خانمها را خواسته یا ناخواسته به پای مشاغل مختلفی هر چند نامتناسب با شأن و تحصیلاتشان کشانده است .
گاهی اوقات هم فرار از روزمرگی، بطالت و بیهودگی که حاصلش افسردگی است و همچنین تمایل به اجتماعی بودن، دستبهجیببودن و یا داشتن استقلال مالی، عواملی هستند که خانمها را به داشتن شغل ترغیب میکنند. البته ناگفته نماند که در برخی موارد عدم مشارکت زن در مدیریت اقتصادی خانواده، خساست و گاه بیکاری، بیکفایتی و عدم توانایی مردان در اداره زندگی عامل اصلی حضور فعال بانوان درعرصه های گوناگون جامعه میباشد.
گاهی اوقات آقای خانه هم به این نیاز همسرش احترام گذاشته و آن را به رسمیت میشناسد، در بعضی مواقع هم ناهماهنگی دخل و خرج و فشار اقتصادی بر شانههای نحیف خانواده و یا اصرار خانم باعث میشود آقا هم با اکراه و به ناچار با کار کردن همسرش در شغلهای غیر تخصصی و یا نامتناسب موافقت کند .
اما داستان ظلم تاریخی به زنها وقتی به جاهای غم انگیزش میرسد که به خانه آمدن آقا به معنی استراحت و کسب آرامش و انرژی برای کار فردا و به خانه رسیدن خانم همراه با اندیشه شروع بخشی جدید از وظایف و مسؤولیتهای خانه آن هم در زمانی بسیار اندک و توأم با کوله بار از خستگی و فشارهای روحی ناشی از ناملایمات محل کار است. خانم انتظار دارد همسرش او را یاری نماید( عادت نداشتن به این اتفاق اصلا باعث نمی شود که آرزویش هم کمرنگ شده یا از بین برود! ) دلش میخواهد حرف بزند و مشکلات یا اتفاقهای لذتبخش روزش را با همسرش در میان بگذارد ، اما آقا آنقدر خسته است که حتی حوصله شنیدن حرفهای خانم را هم ندارد و ترجیح می دهد با تماشای تلویزیون در افکار خود غوطه ور باشد، چه رسد به اینکه بخشی از کارهای خانه را هم انجام دهد.( بعضی چه توقعها که ندارند!)
البته معمولاً خانم خواسته زیادی ندارد، همین که آقا چند سیب زمینی پوست بکند، سالادی درست کند و یا در چیدن و جمع کردن میز کمک کوچکی نماید که فقط حضورش احساس شود کافیست. این کارها را هم نکرد پیشکش، دست کم بیاید در آشپزخانه کنار همسرش بایستد و با او حرف بزند و یا شنونده حرفهایش باشد. اما گاهی نه تنها هیچ یک از این اتفاقها نمی افتد، بلکه احساس نگونبختی آنجا در قلب خانم موج میزند که آقا پس از صرف غذا، با تشکری نصفه و نیمه، البته اگر آن را هم همراه غذا نخورده باشد، بدون توجه به اینکه خانم غذایش را تمام کرده یا نه، میز را ترک کرده و او را با حجم زیادی از ظروف کثیف و اجـاق گازی کثیف تر تنها گذاشته و روی کاناپه به خواب می رود ! حالا کوزت می ماند و دیکته شب و طرح سوالات ریاضی عزیز دردانه مامان و بابا!
در این شرایط زن احساس میکند که همسرش اصلاً او را دوست ندارد و انسانی به شدت خودخواه است . شاید آقا حق دارد؛ آنقدر خرده فرمایشهای رئیسش را اطاعت نموده و در ترافیک چشم به چراغ راهنمایی دوخته که گویی واقعاً کوه کنده و حالا توقع دارد همسرش به او خدمت کرده و اسباب آرامشش را فراهم سازد.
شاید تنها خواسته زن در این شرایط کمی احساس همدلی حتی از نوع کلامی باشد، زن میخواهد مورد توجه، محبت و قدر دانی همسرش قرار گیرد. او از اینکه بداند همسرش او را می بیند و به شدت به او عشق میورزد انرژی می گیرد. (البته رمق اندک موجود در قهرمان داستان غم انگیز ما هم از خیالهای امیدوار کنندهای مثل: «شاید سالها بعد متوجه شود» و یا «او در دل قدردان من است ولی به روی خود نمی آورد» حاصل شده )
متأسفانه گاهی اعتراض خانمها با جملاتی مشابه «وظیفته»، «میتوانی بیرون از خانه کار نکنی و به کم قانع باشی »، «خودت اینطور خواستی»، «من همینم که هستم» و .... روبه رو میشود. گاهی هم این اعتراض مثل یک آتش زیر خاکستر به سردی و افسردگی منجر می شود .
اگر در پایان منتظر ارائه راهکار عملی برای پایان خوش این تکرار دردناک هستید که باید بگویم لطفا کمی به ذهنتان فشار بیاورید تا از انبوه توصیه های مشاوران خانواده در رسانه ها و یا کتابهایشان گرفته تا وعده و وعید مسؤولان برای کاهش ساعت کاری بانوان، تا توصیه های اخلاقی و مذهبی و وعده های وسوسه انگیز بهشت و حوریان (در پاداش مردی که به همسرش در کارهای خانه کمک می کند) ، که فراوان در این زمینه وجود دارد، چند تا را به خاطر بیاورید .
اما لطفاً به دنبال پاسخ این سوال باشیم که با وجود این همه حدیث و روایت و توصیههایی که فقط با یک بار تجربه کردن شیرینی نتیجه اش را خیلی زود میچشیم، چه بر سر جوانمردی و انصاف بعضی هایمان آمده که آنها را به طور شایسته بهکار نگرفته و باز هم زورگویی را بر میانهروی و مهرورزی ترجیح میدهیم ؟!!